سخنران:

دکتر محمّد رضا شرفي
بِسمِ اللهِ الرَّحَمانِ الرَّحِيمِ

پيش درآمد

انتظار در مکتب اسلام، تنها يک رويکردِ عاطفي نيست؛ بلکه رويکردهاي معرفتي، اجتماعي، اخلاقي و فردي را نيز شامل مي شود. از اين روي مي توان، انتظار را هم چون منشوري دانست که داراي تجليات گوناگوني است.
در رويکردِ معرفتي به مسئله ي انتظار، مي توان آثار تربيتي و روان شناختي اين پديده را با نگاهي جديد، مورد بررسي قرار داد؛البته در اين جا، تربيت به معناي گسترده ي آن موردنظر است که شامل مقوله هاي اخلاقي نيز مي شود و در بُعد روان شناختي نيز،آثار کارکردي آن بيش تر مورد تأکيد قرار مي گيرد.
در نوشتار حاضر، به عناويني مانند گسترش اميدهاي واقعي، پويايي معطوف به هدف، استقرار وحدت و هم بستگي، مراقبت دايمي و سلامت اخلاقي جامعه پرداخته ايم.
ياد کردِ اين نکته لازم است که اين نوشتار تنها پيش درآمدي بر اين مبحث است و اميدواريم که در آينده بتوانيم به صورتي گسترده تر و عميق تر و فراتر از يک مقاله بدان بپردازيم.

1. گسترش اميدهاي واقعي

اميد، محرّکِ انسان براي رويارويي با آينده است. برخي آن را انگيزه، و برخي ديگر، آن را نيازِ آدمي مي دانند؛ به عقيده ي مزلو (1)، يکي از روان شناسانِ مکتب کمال:
انگيزه ي آدمي، نيازهايي مشترک و فطري است که در سلسله مراتبي از نيرومندترين تا ضعيف ترين نياز، قرار مي گيرد.(2)
براي توضيح مطلب مي توان گفت که آدمي، پيوسته و در پي انجام هر کاري، به دنبال غايت و مقصودي مشخص بوده و قبل از اقدام به آن نيز، نيازمند انگيزه اي براي آغاز عمل مي باشد.
بر اين اساس، انسان براي تداوم زندگي و تحمل دشواري هايِ آن، نيازمند انگيزه اي نيرومند است که در پديده ي «اميد به آينده» تجلّي مي يابد؛ آينده اي که به مراتب، عالي تر، زيباتر و بهتر از امروز باشد؛ اين مسئله، به ويژه براي جوانان، داراي اهميت بيش تري است؛ زيرا آنان در پرتو «اميد به فردايي بهتر» مي توانند به نيروي فراوان خود و شور و نشاط بي پايان شان جهت و معنا بخشند.
البته اين مقوله در ميان مکاتب ديني و غير ديني، داراي جاي گاه، منزلت و تفسيرهاي گوناگوني است؛ به عنوان اشاره، اعتقادِ پيروانِ اديان به امدادهاي غيبي و عنايات عام و خاص الهي، به گونه اي منطقي، متضمّن پي آمدهايي هم چون اميد به آينده و به تعبيري ديگر، فرج بعد از شدّت مي شود. در حالي که در مکاتب مادي و بينش هاي سکولاريستي جايي براي «امدادهاي غيبي» وجود ندارد. حتي در ميان پيروان اديان، نيز اين مسئله، داراي جلوه هاي گوناگوني است. از جمله در چند سال پيش، پاپ، رهبر کاتوليک هاي جهان، در اولين کتابي که از او با عنوان عبور از آستانه ي اميد منتشر گرديد، به صراحت، نااميدي خود را از وضعيت اخلاقي و اعتقادي عصر حاضر به ويژه جوانان، اظهار نمود. در اظهارات پاپ، نشانه هايي از اميد به آينده به چشم نمي خورد. حتي در ميان برخي انديشمندان و متفکّران غربي نيز بعضاً مسئله ي «اميد» هم چون پديده اي دور از دست رس و بيهوده تلقي مي شود. به عنوان مثال، برتراند راسل (3) در گفتاري با عنوان «جهان پرتلاطم» مي نويسد:
من در لحظه اي تاريک (ژوئيه ي 1961) به نوشتن مشغولم و نمي دانم نژاد بشر آن قدر دوام مي کند که نوشته ي من منتشر يا در صورت انتشار، قرائت شود يا نه.(4)
در مقابل اين رويکردهاي يأس آور و منفي به آينده که در بيش تر مکاتب موجود مشاهده مي شود، انديشه ها و رويکردهاي اميدوارانه و مثبت گرايي نيز وجود دارند که از مهم ترين آن ها مي توان به اعتقاد مذهب شيعه در زمينه ي انتظار امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) اشاره نمود که نه تنها انتظارِ فرج آن حضرت، پديده اي معنادار، منطقي و معقول است، بلکه چنين انتظاري، در زمره ي بزرگ ترين فَرَج ها و گشايش ها، تلقي مي شود. (5) براي توضيح مطلب، اشاره مي کنيم که اميدها دو گونه اند: اميدهاي واهي و اميدهاي واقعي. اميدهاي واهي، بيش تر شامل نوعي ايده آل ها، آرمان ها و آرزوهاي گم شده اي است که انسان با حاضر کردن آن ها در ذهن و درون خويش، به نوعي آرامش خاطر دست مي يابد که در صورت تداوم و تقويت آن ها، خود به خود زمينه ي جدا شدن از مسائل و روي دادهاي واقعي زندگي و در نتيجه احساس بيگانگي با واقعيات، براي شخص فراهم مي گردد.
در مباحث روان شناسيِ تربيتي، اين نوع مواجهه با مسائل، رفتارهايِ دفاعي نام دارد. از ويژگي هايِ اين گونه رفتارها، اين است که در کوتاه مدت، به شخص، آرامش و امنيت مي بخشد ولي در درازمدت، موجب ناسازگاري با اطرافيان و دنياي خارج مي شود.
اميدهاي واقعي نقطه ي مقابلِ اميدهاي واهي است؛ اميدهايي که داراي پايه و اساسي منطقي و استوارند و ريشه در اعتقادات و باورهاي ديني و ارزش هايِ مبتني بر وحيِ الهي دارند؛ مانند اميد به ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و شرايطي که آن حضرت با حکومت خويش فراهم مي آورند که در اين جا به دو نمونه از اين شرايط اشاره مي کنيم:
امام حسن مجتبي عَلَيهِ السَّلام از پدر بزرگوارشان نقل مي فرمايند:
در دولت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، درندگان، سازش مي کنند؛ زمين، نباتات خود را خارج مي کند؛ آسمان، برکاتش را فرو مي فرستد؛ گنج هاي نهفته در دل زمين براي او آشکار مي شود و بين مشرق ومغرب را مالک مي شود و خوشا به حال کسي که آن روزگار مسعود را درک کند و دستوراتش را با گوشِ جان بشنود.(6)
از امام باقرعَلَيهِ السَّلام نيز روايت شده است که فرمودند:
هنگامي که قائم ما (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قيام کند، دست شريفش را بر سر بندگان گذارد و خِرَدهايِ آن ها را گرد آورد و رشدهاي آن ها را کامل گرداند.(7)
از اين دو عبارت چنين برداشت مي شود که انتظار امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، موجب گسترش و توسعه ي اميدهاي واقعي در شيعيان و پيروان آن حضرت مي شود؛ اميدهايي که منتظرانش، هرگز در حقيقت و اصالتِ آن ها، ترديدي به خود راه نمي دهند؛ زيرا چنين اميدهايي از متن باورهاي دين، رويش کرده و برخاسته از اعتقاد اصيل و استوار شيعه است.
حال، چنان چه از بُعد روان شناختي به مسئله بنگريم، نقش اميد را در سلامت رواني، تعيين کننده و محوري خواهيم يافت.
دوآن شولتس (8) مي نويسد:
سلامت رواني، پيش نگر است، نه پس نگر. دورنما، چيزي است که شخص اميدوار است بشنود نه آن چه پيش تر روي داده است و دگرگوني پذير نيست.(9)
او مي افزايد:
من، نگاهي را که به آينده مي نگرد و بر هدف ها، آمال و رؤياهاي درازمدت تمرکز مي يابد، خوشايند مي يابم. البته پيش بيني و برنامه ريزي و تلاش براي آينده، از ماندن در روي دادهاي گذشته، سالم تر به نظر مي رسد.(10)
کانت، طرح مسئله ي اميد را از ويژگي هاي هوش مندي آدمي تلقي مي کند و مي نويسد:
براي هر کس که متنبّه و هوشيار باشد و در کار دنيا و حال خود بنگرد، سه سؤال پيش مي آيد:
يکي، چه مي توانم بدانم؟
دوم اين که، چه بايد بکنم؟
سوم اين که: چه اميد و انتظاري مي توانم داشته باشم؟(11)
آلپورت، (12) يکي از صاحب نظران علم شخصيت معتقد است:
[اشخاصِ برخوردار از سلامت روان] فعالانه در پي هدف ها و اميدها و رؤياهاي خويشند، و رهنمون زندگي شان، معناجويي و ايثار و حسن تعهد است. تعقيبِ هدف، هيچ گاه پايان نمي پذيرد. اگر هدفي را بايد کنار گذاشت، بايد بي درنگ انگيزه يِ نويني آفريد. افراد سالم به آينده مي انديشند و در آينده زندگي مي کنند.(13)
رويکرد «آينده گرا» با ويژگيِ «سلامت روان» از نسبت معقول و منطقي برخوردار است.
چنين نسبتي را در بيان ويکتور فرانکل (14) به روشني مي يابيم:
شخصيت هاي سالم، ويژگي هاي ديگري هم دارند؛ به آينده مي نگرند و به هدف ها و وظايف آتي توجه مي کنند. در واقع به چنين هدف هايي نياز دارند. اين ويژگي انسان است که تنها با نگرش به آينده مي تواند زندگي کند.(15)
او در ادامه ي نظرياتش مي افزايد:
بدون اعتقاد به آينده، «محمل معنوي» زندگي از ميان مي رود و روح و جسم به سرعت محکوم به فنا مي گردد. بايد براي ادامه ي زندگي دليلي داشت؛ در راه هدفي آتي کوشيد، و گرنه زندگي معنايِ خود را از دست مي دهد.(16)
به نظر «فرانکل»، اعتقاد به آينده، هم عامل معنا داشتن زندگي و هم عامل تداوم و استمرار آن است. چنين تعبيري، يک نقطه ي اوج در ميان نظريات روان شناسان در اين زمينه است.
انتظار در مکتب شيعه، علاوه بر اين که، نوعي اميد به آينده است، چشم به راه يک روي داد بزرگ و تحولِ عميق، بودن است؛ چرا که طي شدن فاصله ي ميان غيبت و ظهور يک پديده ي عادي نيست؛ بلکه حادثه اي به وسعت همه ي تاريخ بشر است. براي تجسّم عظمت آن، اشاره به اين نکته کافي است که امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، تبلور همه ي آرمان ها و آرزوهاي محقّق نشده ي انسان در طول قرون و اعصارِ گذشته تاکنون است.
بر اين اساس، فردايِ ظهور، فردايي است روشن تر و بهتر از امروز؛ زيرا همه ي اختلافات و خصومت ها که ناشي از محدوديت انديشه و نارسايي عقل بشر است، از ميان برمي خيزد و در پرتو شکوفايي خِرَد، جاي خود را به عطوفت، رحمت و مناسبات صميمانه مي بخشد.
با تکيه بر اين مباني، ديگر افسردگي در ميان پيروان مکتب انتظار جايي ندارد. در غير اين صورت است که آدمي، دليلي براي بهتر بودن فردا ندارد؛ بنابراين بيش تر در معرض افسردگي و نااميدي قرار مي گيرد. اهميت اين مطلب، زماني روشن تر مي شود که بدانيم افسردگي، به عنوان بيماريِ قرن، شايع ترين و دشوارترين اختلالي است که انسانِ معاصر با آن مواجه بوده و به شدت از عوارض آن رنج برده است؛ چرا که رشته هاي اميد خود را بريده و گسيخته مي بيند.

2- پوياييِ معطوف به هدف

زندگي، زماني با معنا است که جوهر حرکت در آن باشد و به تعبير ديگر، انساني که پويا و فعّال و پرتحرک است، معنايي براي بودن خويشتن مي يابد؛ زيرا مي تواند خود را از سطح رکود و روزمره گي، به مرحله ي پويايي برساند.
وقتي فرد، به وضعيت موجود راضي نيست و در صدد تحقق شرايط بهتري تلاش مي کند، به اين معنا است که خود نيز نقشي در آن ايفا مي کند و تماشاگر نيست؛ بلکه ايفاگر وظيفه اي خاص است.
دو آن شولتس، در توصيف چنين حالتي مي نويسد:
چيزي که به زندگي شور و هيجان مي بخشد تعقيب است نه تسخير، راه است نه مقصد، تلاش است نه کام يابي.(17)
پويايي از دو منظر قابل بررسي است؛ نخست اين که انسانِ پويا به نفي هر گونه بي تفاوتي برمي خيزد و همين امر، زمينه ساز نوآوري، خلاقيّت و جست وجوي هميشگي امور بديع است و تأثير آن نيز رضايت نسبي آدمي از خويشتن و زندگي است؛ زيرا بخشي از آثار وجودي خويش را شاهد بوده و آن ها را باور دارد. ديگر اين که هر گونه تحرک و پويايي نيز داراي چنين آثاري نخواهد بود؛ زيرا حرکتِ بدون هدف، عقيم بوده و داشتن هدفِ بدون حرکت نيز بي معنا است. از اين روي پوياييِ معطوف به هدف، مورد نظر است؛ زيرا شامل هر دو مؤلّفه است.
بنابراين، براساس اين مقدمات مي توان گفت که انتظارِ امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، در منتظرانش، شامل هر دو مؤلّفه ي «پويايي» و «معطوفِ به هدف بودن» است؛ زيرا منتظِر به جامعه اي مي انديشد که تمامي وعده هاي انبيا و اوليا در آن به وقوع خواهد پيوست و از اين روي تلاش مي کند تا به ميزان توانايي و درک مسئوليت خويش، در ساختن چنين جامعه اي سهيم باشد. از سوي ديگر، او مي داند که براي چه تلاش مي کند؛ انگيزه اي آشکار، منطقي، معقول و قابل دفاع دارد؛ بنابراين تمامي تلاش هاي او، معطوف به هدفي والا به نام «انتظارِ ظهور» مي شود و اين هدفي معنادار و ارزش مند است.
تجلّي اين گونه تلاش ها را در فرمايش امام صادق عَلَيهِ السَّلام، مي بينيم:
هر کس دوست دارد از ياران حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) باشد، بايد در انتظار او باشد، به نيکويي و پرهيزکاري رفتار نمايد؛ پس اگر او به اين حال، پيش از قيام او از دنيا برود، پاداش ياران مهدي را خواهد گرفت؛ بنابراين بکوشيد و جديّت کنيد و چشم به راه باشيد که بر شما گوارا باد.(18)
برخي از روان شناسان مکتب کمال، نظير «ويکتور فرانکل»، معتقدند در وجود انسان، توانايي هايي نهفته است که جز در موقعيت هاي خاص، بروز و ظهور نمي يابند؛ موقعيّت هايي نظير برخورد با سختي ها و تنگناها که آدمي را به پويايي وتحرک وا مي دارد و همين خود انگيزي ها، عامل تحقق خويشتن و خود شکوفايي است. رويکردهاي او که برگرفته از دوران سخت اسارت در بازداشت گاه هاي مخوف آلمان نازي است، با زيبايي هر چه تمام تر در کتاب انسان در جست و جوي معنا به تصوير کشيده شده است.(19)
حضرت علي عَلَيهِ السَّلام نيز در نهج البلاغه به اين مطلب اشاره دارند:
... وَ کَأنِّي بِقَائِلِکُم يَقُولُ: «إذَا کَانَ هَذَا قُوتُ ابنِ أبِي طَالِبٍ فَقَد قَعَدَ بِهِ الضَّعفُ عَن قِتَالِ الأقرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجعَانِ» ألاَ وَ إنَّ الشَّجَرَةَ البَرِّيَّةَ أصلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الخَضِرةَ أرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ العِذيَةَ أقوَي وَ قُوداً وَ أبطَاُ خُمُوداً... (20)
... گويا مي شنوم که شخصي از شما مي گويد:
«اگر غذاي فرزند ابوطالب همين است، پس سُستي او را فراگرفته و از نبرد با هماوردان و شجاعان باز مانده است».
آگاه باشيد! درختان بياباني، چوب شان سخت تر، و درختان کناره جويبار پوست شان نازک تر است. درختان بياباني که با باران سيراب مي شوند آتش چوب شان شعله ورتر و پردوام تر است...(21)
در يک جمع بندي، آثار تربيتي انتظاري پويا و معطوف به هدف، عبارتند از:
الف) به جريان افتادن نيروهاي نهفته و سرمايه هاي راکد انسان در پرتو دورانِ سخت انتظار؛
ب) پالايش درون و به مرحله ي خلوص رسيدن به جهت طولاني شدن دوران غيبت؛
ج) معنا يافتن زندگي در پرتو پويايي معطوف به هدف، با نگاه تطبيقي به زندگيِ بدون هدف و فرجام آن که تهي شدن از درون و روزمره گي است؛
د) رشد قدرت تحمل در برابر ناملايمات و تنگناها به جهت قداست و عظمت هدف که در انتظار حضرت بودن، معنا مي يابد؛
ه) فراتر رفتن از مرز انسانِ متعادل و رسيدن به مرحله ي انسانِ متعالي؛
و) از سطح و مرحله ي رنج هايِ حقير مادي، رها شدن و به وادي رنج هاي عظيمِ معنوي و دغدغه هاي بزرگ انساني، گام نهادن؛ هم چون رنج انتظاري راستين و طولاني را بر دوش کشيدن و چشم به دروازه هاي روشن ظهور داشتن.

3- استقرار وحدت و هم بستگي

چنان چه، انتظار را به عنوان يک آرمان بنگريم، در جنبه هاي فردي و اجتماعي نيز داراي آثاري خواهد بود. نخست از لحاظ فردي، موجب تمرکز افکار و نيروهاي آدمي مي شود؛ زيرا همه ي آن ها، ناظر به يک هدف، يعني انتظار ظهور هستند و اين امر به نوبه ي خود، موجب وحدت شخصيت او مي گردد. در مقابل، مي توان به پراکنده بودن و متفرق بودن تلاش هاي انسان اشاره نمود که هيچ نتيجه اي در پي نخواهد داشت. اين معنا در قرآن کريم چنين آمده است: «هر آيينه سعي و کوشش شما پراکنده است».(22)
آلپورت در بيان چنين رابطه اي مي نويسد:
تلاش براي آينده، به کلّ شخصيت آدمي، يگانگي و يک پارچگي مي بخشد... به عبارت ديگر، مي توان با کوشش براي دست يافتن به مقاصد و رسيدن به هدف ها، جنبه هاي شخصيت را يک پارچه ساخت و جامعيت بخشيد.(23)
وحدت شخصيت، از هرز رفتن توانايي ها و قابليت ها، جلوگيري مي کند و زمينه ي رشد و ظهور قدرتي شگرف و فوق العاده را فراهم مي کند؛ زيرا چنين وحدتي دردرون آدمي، تضادهاي دروني را از ميان بر مي دارد؛ همان تضادهايي که برخي انسان ها را پيوسته رنج داده، توان شان را به شدت مي کاهد. در اين جا به نقل مطلبي از «کارن هورناي» (24) مي پردازيم. او يکي از روان کاوان هم عصر ما است. وي با تأليف معروف ترين اثرش به نام تضادهاي دروني ما معتقد است که بيش ترين عامل اثرگذار بر سلامت رواني اشخاص را بايد در پديده ي تضادهاي دروني آنان جست و جو نمود و چنان چه آنان بتوانند به گونه اي بر اين تضادها فائق آيند، ديگر موجبي براي اختلال در سلامت رواني آنان وجود نخواهد داشت.(25) وي هم چنين به بيان حکايتي از فلسفه و حکمت خاور دور مي پردازد:
مريدي از پيرو مرشد خود پرسيد: اي حکيم، به من بگو اين چه نيرويي است؟ و اين چه قدرتي است که در پنجه ي شير نهفته است؟
پير جواب داد: نيروي وحدت با خود. اخلاص و صميميّت چنين نيرويي ايجاد مي کند. در حقيقت، استفاده از تمام نيروهاي معنوي يک دل و يک جهت.(26)
از بعد اجتماعي نيز، وحدت قابل تأمل است. وجود هدف مشترک در يک ملت يا جامعه، موجب نوعي پيوند، دل بستگي و وحدت ميان معتقدان به آن هدف مي شود. در ميان جامعه اي که بزرگ ترين آرمانش، ظهور امام عصر است، نوعي هم دلي، هم نوايي و هم انديشي پديد مي آيد. چنين هدفي از چند جهت از هدف هاي ديگر متمايز است:
1. اين هدف چون در واژه ي «انتظار»، معنا مي يابد، داراي قداست ويژه اي است و هيچ هدف ديگري در معنويت و قداست به پايه ي آن نمي رسد؛ چرا که اين يک انتظار معمولي نيست، بلکه طولاني ترين انتظار براي ظهورِ کامل ترين انسانِ عصر است.
2. چنين هدفي که با مسئله ي امامت و رهبري حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در عصر ظهور ايشان، ارتباط مي يابد، از لحاظ مراتب ارزشي، در اوج اهداف و آرمان هاي يک جامعه قرار مي گيرد؛ زيرا هيچ موضوع ديگري به سان اين امر، به حيات و بقاي جامعه، بستگي پيدا نمي کند؛ چه، آن که «به يُمن وجود اوست که به خلق، روزي مي رسد و زمين و آسمان به وجودش برقرار است و به واسطه ي او خدا زمين را پر از عدل و داد مي کند پس از آن که پر از بيداد و ستم شده باشد».(27)
وقتي از جاي گاه امام عَلَيهِ السَّلام در برپايي جامعه اي مبتني بر عدالت، سخن به ميان آيد، بي مناسبت نخواهد بود که تا اندازه اي چنين جاي گاهي، روشن شود.

4- مراقبت دايمي

يکي از پي آمدهايِ طبيعي و منطقيِ انتظار، احساس حضور است. متنظرِ واقعي، با اعتقاد به اين که اعمالش، پيوسته در منظرِ آن عزيز واقع مي شود، نسبت ميان خود و آن حضرت را در احساس حضور، متجلّي مي بيند و هر جا که باشد، گويي خود را در خيمه ي آن حضرت و گوش به فرمان ايشان، احساس مي کند و لازمه ي انتظار حقيقي را، تلاش براي جلب رضايت ايشان مي داند؛ بنابراين براي تحقق اين مهم، نه تنها، عمل به واجبات و ترک محرمات را وجهه ي همت خويش قرار مي دهد، بلکه از هر غفلتي نيز پرهيز مي کند؛ همان گونه که استغفار خواص، استغفار از گناه نبوده و نيست بلکه آنان هر غفلتي از ياد خدا و انس با محبوب را براي خود گناهي بزرگ مي شمردند و از آن استغفار مي کردند.
منتظر، به ياري معرفت خويش، امام عَلَيهِ السَّلام را در غيبت، هم چون خورشيد پشت ابر دانسته، و او را ناظر بر حالات و نيّات خود مي داند و چيزي را از ديدگان آن حضرت مخفي نمي پندارد. ودر چنين موقعيتي است که احساس حضور معنا پيدا مي کند.
براي استناد به کلام معصومين عَلَيهِما السَّلام به ذکر دو نمونه بسنده مي کنيم:
امام علي عَلَيهِ السَّلام در پاسخ به پرسش يکي از مؤمنين درباره ي حدودِ آگاهي و ميزان اشرافِ امام، فرمودند:
هيچ مؤمني در شرق و غرب زمين از ما غايب نيست.(28)
و امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در بخشي از توقيع مبارک شان به شيخ مفيد رَحمَةُ الله فرمودند:
ما بر آن چه بر شما مي گذرد، احاطه ي علمي داريم و هيچ يک از خبرهاي شما از ما پوشيده نيست... ما نسبت به رعايت حال شما اهمال نمي کنيم و ياد کردن شما را فراموش نمي کنيم.(29)
او همان بزرگواري است که در زيارت روز جمعه اش مي خوانيم: «السَّلامُ عَلَيکَ يا عَينَ اللهِ في خَلقِه؛(30) سلام بر تو اي چشم خدا در ميان آفريدگانش».
بنابراين با تکيه بر اين مباني، مي توان نتيجه گرفت که آن حضرت بر اوضاع و احوال بندگان خدا آگاه است.
حال بايد ديد که احساس حضور از جهات تربيتي چه اثراتي دارد؟
يقين داشتن به اين مطلب که هيچ يک از اعمال ظاهري و نيّات باطني ما از چشمان با نفوذ آن حضرت مخفي نمي ماند، در مرحله ي اول، منجر به مراقبت دايمي اخلاقي خواهد شد؛ زيرا ميان «انتظار» و «عمل مورد پذيرش منتظَر»، تلازم منطقي وجود دارد و در غير اين صورت «انتظار» امري بي معنا خواهد بود.
منتظِر، پيوسته مراقب مجموعه ي گفتارها و رفتارهايش خواهد بود تا موردي برخلاف رضاي محبوبش، از او صادر نشود. و اين مسئله در حقيقت، به پالايش دروني و صفاي باطني خواهد انجاميد؛ به گونه اي که در پرتو چنين مراقبه اي، قابليت ارتقا مي يابد و اين امر، خود به خود به تحقق يک هدف تربيت اخلاقي منجر مي شود. اين هدف، ناظر به اين سؤال است که عامل نظارت و کنترل فرد، بايد قبل از هر چيز، جنبه ي دروني داشته باشد، نه جنبه ي بيروني. و اين وضعيت دروني که هميشه پايدار و مستمر است، رفتار فرد را در جهت اهداف معيني، جهت مي بخشد. در حقيقت بايد بگوييم، انضباط اخلاقي و خويشتن داري، چنان چه متّکي بر عوامل و پايه هاي دروني باشد، از استمرار، دوام، عمق و اخلاص ويژه اي برخوردار خواهد بود و در صورتي که بر پايه ها و عوامل بيروني، استوار باشد، از برخي آفاتِ عمل هم چون تظاهر، ريا و گسيختگي و انقطاعِ عمل، مصون نخواهد ماند. از اين روي در صورتي که بتوانيم وابستگي فرد را به عوامل خارجي کاهش داده، يا آن را قطع کنيم و آن را فقط وابسته به ارزش عمل، رضاي حق و تأييد امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بدانيم، يک هدف مهم در تربيت اخلاقي، تحقّق يافته است.و ثمره ي آن، متنظراني هستند که در نيّت و عمل، خالص بوده، هرگز لحظه اي از وارسيِ اعمال خويش غفلت نمي کنند.
در خبر آمده است:
از بزرگي پرسيدند: نفيس ترين چيزي که به آسمان بالا رود چيست؟ گفت: اخلاص، پرسيدند: نفيس ترين چيزي که از آسمان به زمين فرود مي آيد چيست؟ گفت: توفيق.
انسان هاي تربيت شده و الهي، مي دانند که شرط جوان مردي آن است که بدانند وقتي بر سر سفره ي روزي و نعمت الهي مي نشينند، روزي خوار نعمت هايي هستند که خداوند براي آنان به يُمن وجود مبارک امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مقدّر فرموده است؛ زيرا معتقدند:
و بِيُمنِهِ رُزِقَ الوَري و بِوُجودِهِ ثَبَتَت الأرضُ و السَّماءُ؛
و به برکت (وجود) او به خلق روزي مي رسد و به ذات وجودش زمين و آسمان بر جاي خود مي باشند.(31)
بنابراين چنين افرادي، هرگز به فکرشان خطور نمي کند که عملي برخلاف رضاي آن حضرت که رضاي خداست، انجام دهند و دايم در حال مراقبه، مشارطه و محاسبه ي نفس خويش اند و داراي همان شخصيتي هستند که مورد قبول آن بزرگوار است. و اگر مقام و مرتبه ي منتظِر از اين مراتب نيز فراتر رفت و به منزلت اولياي خدا رسيد، در آن مرحله، حتي از انديشه و فکر گناه نيز پرهيز مي کند که نيک مي داند: استمرار و تداوم انديشه ي گناه، مقدمه ي عمل گناه است.

5- سلامت اخلاقي جامعه

از جهات تربيتي و اخلاقي فرد سالم، زمينه ساز جامعه ي سالم است و جامعه ي سالم، عامل تداوم و بقايِ فرد سالم است و اين دو در تعامل با يک ديگرند. بنابراين نوعي التزام منطقي ميان سلامت اخلاقي فرد وسلامت اخلاقي جامعه، وجود دارد. گفتني است که منظور از واژه ي «سلامت»، مصونيّت دين در سطح فرد و جامعه است.
مصونيّت دين، در پرتو تقوا امکان پذير است. همان عاملي که عمل به آن، يکي از مهم ترين وظايف شيعيان و پيروانِ امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در زمان غيبت است؛(32) زيرا آن حضرت، معنايِ تقوااست و انتظار منطقي آن است که منتظرانش نيز از نوعي سنخيّت نسبي با ايشان برخوردار باشند تا دراظهار محبت و ارادت آنان به آن حضرت، نشانه اي از صداقت، مشاهده شود.
از سوي ديگر، در رأس فرمايشات معصومين عَلَيهِمُ السَّلام سفارش به تقوا به چشم مي خورد:
امام صادق عَلَيهِ السَّلام مي فرمايند:
قسم به خدا، شما بر دينِ خدا و فرشتگان او هستيد؛ پس ما را نسبت به اين امر (دين داري خودتان) به وسيله ي ورع و اجتهاد ياري نماييد.(33)
هم ايشان در سفارش ديگري مي افزايند:
بر شما است رعايت کرد وَرَع، به درستي که ورع، آن ديني ا ست که ما ملتزم به آن هستيم و خدا را به وسيله ي آن بندگي مي کنيم و همين را از اهل ولايت و محبّتِ خود انتظار داريم. ما را به خاطر شفاعت کردن به سختي و زحمت نيندازيد. (34)
سيري کوتاه در حالات و زندگيِ نوّاب خاص آن حضرت بيان گرا اين واقعيت است که همه ي آن بزرگواران، اهل تقوا و پرهيزکاري بودند و يگانه ي زمان خويش. هم چنين، گذري بر زندگي نامه ي افراد سعادت مندي که در دوران غيبت، به ديدار آن حضرت مُشرّف شده اند، مؤيّد همين معنا است که آنان نيز در خصيصه ي تقوا و پاکي نيّت، از بهترين هاي دوران خود بوده اند.
علاوه بر اين ها در حديثي از امام حسن عسکري عَلَيهِ السَّلام آمده است:
هر کدام از فقها( مراجع تقليد) که نگه دارنده ي نفس خود و حافظ دين خود و مخالف هوي و هوس خود و مطيع فرمان پروردگارش باشد، بر عوام است که از وي تقليد کنند.(35)
در اين فرمايش حضرت، مشاهده مي شود که يکي از شرايط مرجعيت، خويشتن داري و صيانت نفس و به عبارت ديگر، پرهيز از تبعيت هواي نفس يا تقوايِ الهي است.
براساس اين مقدّمات ورع و تقوا و خويشتن داري در بحث انتظارِ آن حضرت و ارادت صادقانه به ايشان، نقشي محوري دارد؛ به اين معنا که منتظرانِ حقيقي، داراي خصيصه ي تقوا هستند و نيز پديده ي «انتظار» در فرد و جامعه ي منتظِر، به گونه اي منطقي، تقوا مي آفريند و فرد و جامعه، هر دو را به جانب سلامتِ اخلاقي، سوق مي دهد. چنين نتيجه اي را مي توان، به شکل زير صورت بندي منطقي بخشيد:
منتظِر حقيقي، نيک مي داند که محبت به امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) شرط لازم است و لي شرط کافي، تبعيت و جلب رضايت آن حضرت است و جلب رضايت ايشان، تحقق خواسته هاي آن بزرگوار، از جمله رعايتِ «تقواي الهي» است؛ بنابراين به ميزان عشق و ارادتِ خويش به آن عزيز، در جهت رشد و تقوا و خويشتن داري مي کوشد. از اين روي، انسانِ منتظِر، انساني است متخلِّق که صفت تقوا در اوج صفات ديگر وي، جاي گرفته است. او هم چنين با درک مسئوليت اجتماعي، نسبت به اصلاح جامعه، در حد توانِ خود تلاش مي کند و هرگز تسليم يأس و وروزمره گي نمي شود. توضيح اين مطلب ضروري است که منتظِر حقيقي، انحرافات اجتماعي را تحمل نمي کند و بر ضد آن مي شورد.
کلام پيامبر اکرم صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وآله ياري گر همين معنا است:
هر کس از شما که کار زشتي را (در جامعه) ديد، قطعاً با عمل خود به آن اعتراض کند؛ و اگر قدرت آن را ندارد، با زبان خود به آن اعتراض کند؛ و اگر قدرت آن را ندارد، با قلب خود به آن اعتراض نمايد(يعني نسبت به آن بي اعتنايي کند) و اين (کراهت و اعتراض قلبي) پايين ترين درجه ي ايمان است.(36)
خانواده نيز که واحد بنيادينِ جامعه است، در زمان انتظار، در معرض تحولي اساسي، واقع مي شود؛ زيرا فرد فردِ خانواده ي منتظر، سعي در ايجاد و بهبود يک نظام متعادل و بالنده مي نمايند و روابط شان، بر مبناي درک و شناخت حقوق متقابل فرد و خانواده، تنظيم مي شود. بديهي است در چنين محيطي، عشق، محبت، صميميت وتفاهم حاکم است و چنين خانواده هايي، توانايي ايجاد جامعه اي سالم و صالح را خواهند داشت.
وَالسَّلامُ عَلَيکُم وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه

پي نوشت ها :

1- Maslow, Abraham Harold.
2- دوآن شولتس، روان شناسي کمال، ترجمه ي گيتي خوشدل، ص 115.
3- Bertrand Arthur William Russel(1872-1969).
4- برتراند راسل، آيا بشر آينده اي هم دارد؟ ترجمه ي م منصور، ص 238.
5- ر.ک: علي اکبر مهدي پور، چهل حديث غيبت، ص50؛ بحارالأنوار، ج52، ص 122، ح4.
6-بحارالأنوار، ج52، ص 280.
7- همان، ج 52، ص 328.
8- Doan Shults.
9 و 10- روان شناسي کمال، ترجمه ي گيتي خوشدل، ص 43.
11-محمّد علي فروغي، سير حکمت در اروپا، ج2، ص 253.
12- (Grodon Willard Allport(1898-1967)
13- روان شناسي کمال، ص 25.
14- Victor Frankle
15- همان، ص 210.
16- همان، ص 210 و 211.
17- همان، ص 44.
18- بحارالأنوار، ج52، ص 140، ح50؛ نعماني، الغيبة، ص 200، ح16.
19- ويکتور فرانکل، انسان در جست و جوي معنا، ترجمه ي دکتر ميلاني.
20- نهج البلاغه ي صبحي صالح،ص 418.
21- نهج البلاغه، ترجمه ي محمّد دشتي، نامه 45، ص 554.
22- ليل(92) آيه ي 4.
23- روان شناسي کمال، ص 19 و 20.
24- (Karen Horney(1885-1925
25- ترجمه ي محمّد جعفر مصفّا، ص 29.
26- همان، ص 139.
27- مفاتيح الجنان، (نشر فيض)، ص 128.
28- سيد محمّد بني هاشمي، معرفت امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، ص 300.
29- طبرسي، احتجاج، ج2، ص 495.
30- مفاتيح الجنان، بخشي از زيارت حضرت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در روز جمعه.
31- مفاتيح الجنان، بخشي از دعاي عديله.
32- سيد محمّد بني هاشمي، معرفت امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، ص 310.
33- وسائل الشيعه، ج15، ص 247، ح20410.
34- همان، ص 248، ح20411.
35- همان، ج27، ص 131، ح33401.
36- همان، ج16، ص 134، ح21173.

منبع مقاله :
سخنرانان علامه مرتضي عسکري... [و ديگران]، (1381)، گفتمان مهدويّت: سخنراني هاي گفتمان سوم، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ سوم